ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 114(سفر شمال)

روز جمعه بعد از تولد آرمیتا قرار بود خاله سمیه و دوقلوها بیان تهران و 2 شنبه با هم بریم رامسر و تنکابن ویلا عمه لیلا خاله جون اینا جمعه رسیدن تهران و شبش اومدن خونه ما اولش از ذوقت با بابا جون رفتی که نینی ها رو بدرقه کنی وقتی هلنا و هیلیا اومدن خونمون شبش از ذوقتون نمیخوابیدین و کل اسباب بازیها رو آوردین تو هال  از فرداش جنگ و دعوا ها سر اسباب بازی ها تمامی نداشت تو 3 روزی که مهمون داشتیم همش سه تایی تون با هم دعوا داشتین وقتی به خاله گفتم با این وضعیت شمال نریم بهتره قبول نکرد وگفت میریم خوش میگذره با اینکه سر آخرین مسافرت برام درس عبرت شد که تا شماها بزرگ نشین نرم جایی ولی بازم چمدون بستیم سه شنبه...
28 ارديبهشت 1393

نیکا 113(یه قرار وبلاگی)

روز 5 شنبه 18 اردیبهشت خاله آناهیتا مامان آرمیتا کوچولو زحمت کشیدن و چند تا از بچه های وبلاگی رو خونشون دعوت کردن وقنی به نیکا گفتم کلی ذوق کردو همش فکر میکرد بازم تولد ارمیتاس و همش میگفت کادو ببرم چون دعوت خاله یکم یهویی بود و منم اصلا فرصت نکرده بودم برم آرایشگاه به هوای اینکه بابا جون هم هست برای 5 شنبه دعوت خاله رو ok  کردم در کمال ناباوری بابا جون گفتن که از 10 تا 2 باید بره شرکت وایییی کلی عصبانی شدم آخه نویان میشد ببرم خونه مامانی اما هر دوتاشون رو نمیشد بزارم اونجا در ثانی نیکا هم باید خواب عصرش رو میکرد نویان رو که بردم خونه مامانی وقتی نیکا رو هم حمام کردم ناهارش رو دادم و اقدام به یه کا...
28 ارديبهشت 1393

نیکا 112

نویان عزیزم 4 ماهگیت مبارک نیکا گلم 34 ماهگیت مبارک نویان خوشگلم دیروز 4 ماهت تموم شد و وارد 5 ماهگی شدی  عزیزم امروز هم بردمت برای واکسن 4 ماهگیت که خداروشکر فقط اولش یه گریه کوچولو کردی و دیگه تا الان اذیتی نداشتی و الان هم لا لا کردی وزنت:7250 قدت :66 دور سر : 43 همه چیز خداروشکر خوب بود فقط برای قدت طبق منحنی رشدت یه کوچولو کم داشتی که اونم خانمه گفت تو 6 ماهگی که آوردین اگه خدای نکرده بازم کم بود بعد پیگیری کنین روز 13/2/1393 هم به طور کامل غلت زدی عزیزکم امروز که تو ماشین میرفتی با دقت همه جا رو نگاه میکردی و اصلا گریه هم نکردی پسرک ...
15 ارديبهشت 1393

نیکا 111

این روزهای من خیلی سخت میگذره خیلی سخت  طوری  که همش احساس میکنم مامان بدی برای شما ها هستم نیکا خیلی شیطون و صد البته لجباز شده اصلا به حرف گوش نمیده بعضی وقتها واقعا کم میارم به بابا میگم این بچه ها اگه دنیا دنیا اسباب بازی داشته باشن بازم وسط هال ولو هستن و البته رو اعصاب مامان جونشون این لجبازی ها با بودن نویان خیل تشدید میشه حالا خدا پدر مامانی رو بیامرزه که صبح و عصر 2 ساعتی نویان رو میبره خونشون و گرنه من نمیدونستم باید چیکار کنم وقت هایی که نویان خوابه از رو حرص بلند داد میزنی  تا بیدار بشه وقتی نویان خوابه میری رو تخت مامان میپری و خلاصه وقتی هم که طفلکی داره با...
11 ارديبهشت 1393

نیکا 110

از روزهایی  بگم که 3 تایی برامون میگذره از بعد از تعطیلات عید خدارو صد هزار مرتبه شکر نویان دل دردهای وحشتناکش تموم   شد و خوابش کاملا تنطیم شده و با خودم میخوابه و بیدار میشه   خیلی ملوس شده همش دوست داره یکی باهاش حرف بزنه و بعد مثل یه پیشی از خودش صدا در میاره و    بلند بلند میخنده طوری که نیکا هم دیگه یه خورده از حسادتهاش کم شده و با خندیدن نویان میخنده از همه بیشتر با نیکا ذوق میکنه خدارو شکر که دو تا دسته گلهام بچه های خوبی هستن خدارو شکر عزیزمی از      بعد از عید قرار بود ببرمت مهد ...
2 ارديبهشت 1393
1